از خط آتش تا صف امضاء
اسدالله غلامپور
روزی روزگاری، مردانی بودند که گلولهها را با سینه میگرفتند تا سایه آرامش از سر مردم کم نشود. خاک جبهه را بوسه میزدند، نان خشک را با ایمان میخوردند و با دلهای روشنتر از صبح، خواب را فدای وطن میکردند. نه سهم میخواستند، نه میز. افتخارشان همین بود که روی دوش مردم باشند، نه روی گردهشان.
فرهنگ اقتصاد _ روزی روزگاری، مردانی بودند که گلولهها را با سینه میگرفتند تا سایه آرامش از سر مردم کم نشود. خاک جبهه را بوسه میزدند، نان خشک را با ایمان میخوردند و با دلهای روشنتر از صبح، خواب را فدای وطن میکردند. نه سهم میخواستند، نه میز. افتخارشان همین بود که روی دوش مردم باشند، نه روی گردهشان.
🔹اما سالها گذشت…دستهایی که روزی برای یاری خلق بلند میشد، حالا برای امضاهای طلایی است. میدان نبرد عوض شده؛ دشمن دیگر با اسلحه نمیآید، با فیش حقوقی و چمدان رشوه میآید.
🔹پستها یکشبه تقسیم میشوند؛ نه بر اساس ایمان، که بر اساس ارتباط و پرداخت. بعضیها راه صد ساله را با یک پاکت طی میکنند، و مردمانی که عمری با صداقت زندگی کردند، هنوز پشت درِ وعدهها ماندهاند.
🔹دیگر آن شور جبههها نیست، اما خاک وطن هنوز تشنه صداقت است. بعضیها سفره انقلاب را خواندهاند، بعضی دیگر هنوز نان خشک عدالت را میجوند.
🔹جوان مؤمن و بیپارتی در صف استخدام میماند، و آنکه رشوه داد، پست گرفت و حالا برای مردم خطبه اخلاق میخواند!
🔹و مردم؟ همان مردم ساده و نجیب، هنوز به آرمان شهدا وفادارند. هنوز باور دارند که پاکی میارزد، که صداقت میماند، که حق از باطل جداست.
🔹با همه سختیها، هنوز جشن میگیرند، نذر میکنند، میخندند، و امید را از دل بیرون نمیبرند. با شادی و یکرنگی خود، زخمها را پنهان میکنند و میگویند: «ما برای ایران ماندهایم، نه برای سهم!»
⚫️طنز تلخ روزگار این است که مردمی که جنگ را با دست خالی بُردند، امروز باید با دل پر، اما جیب خالی، دوباره بجنگند؛این بار نه با دشمن بیرونی، که با بیانصافی درونی.
🔹و شاید وقت آن رسیده دوباره برگردیم به همان خاک صادق جبههها، جایی که کسی برای میز نمیجنگید، بلکه برای انقلاب، کشور، ناموس و مردم میزیست.
به اشتراک بگذارید:
لینک خبر: